آخرین آرزوی دلم

یک روز می رسد که در آغوش گیرمش، هرگز بعید نیست خدا را چه دیده ای ...

بالاخره خاله شدم

بعد از 9 ماه انتظار بالاخره دختر کوچولوی خواهرم به دنیا اومد و من خاله شدم . نمی دونم خاله شدن چه حسی داره آخه تا نه خاله بودم و نه عمه.  بچه خواهرم اولین نوه ماست. ان شالله قدمش خیر باشه. عضو جدید خانواده ، راحیل کوچولو تولدت مبارک دیروز که مامانم اینا همراه خواهرم رفتن بیمارستان  من خونه موندم که ناهار درست کنم و خونه رو آماده کنم برای ورود نی نی. برای خواهرم سوپ پختم. گهواره و رختخواب خواهرمو آماده کردم.  منقل و آتیش زدم و اسفند دود کردم. وقتی داشتم گهواره  رو تزیین میکردم گریه ام گرفت .. اگه مشکل ن ا ز ا ی ی نداشتم بچه من زودتر توی این گهواره میخوابید... خدایا یعنی میشه یه روزی برای بچه منم گهواره آماده کنن......
10 خرداد 1395

کار و زندگی ..

سلام دوستای مجازی خودم . مدتی نبودم  این روزا حسابی درگیر کارم صبح تا ساعت 3 بعدازظهر سرکارم بعدم خسته و کوفته میام خونه. نهار می خورم و مثل مرده ها میوفتم میخوابم . عصرهم که بیدار شدم درگیر کارای خونه و نهار فردا. دیگه حتی زیاد به بچه هم فکر نمیکنم یعنی وقتشو ندارم که فکر کنم.. مهمونی و دیدو بازدید هم رفت واسه آخر هفته ها . زندگی با کار بیرون از خونه شاید سخت باشه ولی لذت های خودشم داره.  خواب بعد از ظهر چهارشنبه حسابی میچسبه وقتی از سرکار برمیگردی و به این فکر میکنی که فردا و پسفردا تعطیلی... خواب شبهای پنجشنبه و جمعه که دیگه نگو .... وقتی به این فکر می کنی که از این به بعد دستت توی جیب خودته و برای هر خریدی لازم ...
6 خرداد 1395
1